دل نوشته های یک دوست... | ||
سر نیسر نى در نینوا مىماند اگر زینب نبود کربلا در کربلا مىماند اگر زینب نبود چشمه فریاد مظلومیت لب تشنگان در کویر تفته جا مىماند اگر زینب نبود ذو الجناح داد خواهى،بىسوار و بىلگام در بیابان ها رها مىماند اگر زینب نبود
چهره سرخ حقیقت یعنی آن خورشید سرخ پشت ابرى از ریا مىماند اگر زینب نبود در شکست لشکر شمشیرها ، تیغ زبان در نیام ادعا می ماند، اگر زینب نبود زخمه زخمىترین فریاد در چنگ سکوت از طراز نغمه وامىماند اگر زینب نبود در عبور از بستر تاریخ،سیل انقلاب پشت کوه فتنهها مىماند اگر زینب نبود در طلوع داغ اصغر ، استخوان اشک سرخ در گلوى چشم ما مىماند اگر زینب نبود اللهم صل علی محمد و ال محمد وعجل فرجهم التماس دعا [ پنج شنبه 86/10/27 ] [ 10:44 صبح ] [ حمید رضا ]
دریا و عباس دریا صدا زد ای لبت عطشان، من آبم آبی بنوش ای آتشــــــت کرده کبابم
عباس گفت ای آب حاشا کز تو نوشم آید صــــــدای نالــهی اصغر به گوشم دریا صدا زد ساقی عطشـان که دیده؟! ای بـحر را هم داده آب از اشک دیده عباس گفت ای آب آتــش شو به کامم پیداست در تو عکس لــبهای امامم دریـــــــا صدا زد تا کنــی یاریّ عتــــرت از من دهـــانی تَر کن ای دریای غیرت عباس گفت از تشنگان شرمنده هستم آخر نـــگاه فاطـــمه باشد به دستــــم دریا صدا زد تو هــــمه هستِ حسینی نیرو بگیر از من که خود دستِ حسینی عبـاس گفتا اوســــت مولا، من غلامم بـــی او بُــوَد آب روان آتــــش به کامم دریا صـــدا زد ای زده آتـــش به هستم من چون تو بر داغ لب تو تشنه هستم عباس گفتا تشنهتر از تـــو رباب اسـت در سینهاش آتش به جای شیر ناب است دریا صـــدا زد گر نمینوشـی ز من آب آب از چه همره میبری با این تب و تاب عبــــاس گفتا وعده دادم بر ســـکینه تــا آب آرم بهر گــــــلهای مــــدینـــــه دریـا صـــدا زد ای همــه ایثار و ـعبرت زیبد که تـــا محشــر بگردم دور قبرت اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم التماس دعا [ پنج شنبه 86/10/27 ] [ 7:56 صبح ] [ حمید رضا ]
نوحه حضرت رقیه سلام الله علیها خوش آمدی ای پدریار سفر کردهی من از سفر آمده خرابه را زینت کنم که پدر آمده خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر
تو کعبه ای و من نماز آورم سوی تو با اشک خود شویم غبار از گل روی تو خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر
قدم قدم به زخم دل نمکم می زدند پدر پدر می گفتم و کتکم می زدند خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر
جان پدر کبودی صورتم را ببین شبیه مادرت شدم، قامتم را ببین خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر
نفس درون سینه ام شده تاب و تبم
من بوسه گیرم از گلو تو زلعل لبم خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر
چرا عذار لاله گون بَرِ من آوردهای محاسن غرقه به خون بَر من آوردهای خوش آمَدی ای پدر! مرا به همره ببر
ای عمهها و خواهران! دست حق یارتان رفتم به همراه پدر، حق نگهدارتان خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم التماس دعا [ پنج شنبه 86/10/27 ] [ 7:52 صبح ] [ حمید رضا ]
ز لیلایی شنیــدم یا عــلی گفـت به مجنونی رسـیدم یاعلی گـفت مگر ایـن وادی دار جنــون اسـت که هر دیـوانه دیـدم یا علی گـفت مگر خیبـر ز جایش کنده می شـد گمانم آنجا علی هم یا علی گفـت به فرقش کی اثر می کرد شمشیر گمانم ابن ملجم هم یا علی گـفت
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم [ دوشنبه 86/9/19 ] [ 8:48 صبح ] [ حمید رضا ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |