سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دل نوشته های یک دوست...

زندگینامه امام عسگری (ع)

حضرت امام حسن عسکری  (ع ):
امام حسن عسکری (ع ) در سال 232هجری در مدینه چشم به جهان گشود . مادر والا گهرش سوسن یا سلیل زنی لایق و صاحب فضیلت و در پرورش فرزند نهایت مراقبت راداشت ، تا حجت حق را آن چنان که شایسته است پرورش دهد . این زن پرهیزگار در سفری که امام عسکری (ع ) به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا از دنیا رحلت کرد . کنیه آن حضرت ابامحمد بود .

صورت و سیرت امام حسن عسکری  (ع ):
امام یازدهم صورتی گندمگون و بدنی در حد اعتدال داشت . ابروهای سیاه کمانی ، چشمانی  درشت و پیشانی گشاده داشت . دندانها درشت و بسیار سفید بود . خالی بر گونه راست داشت . امام حسن عسکری (ع ) بیانی شیرین و جذاب و شخصیتی الهی باشکوه و وقار و مفسری بی نظیر برای قرآن مجید بود . راه مستقیم عترت و شیوه صحیح تفسیر قرآن را به مردم و به ویژه برای اصحاب بزرگوارش - در ایام عمر کوتاه خود - روشن کرد .

دوران امامت:
به طور کلی دوران عمر 29ساله امام حسن عسکری (ع ) به سه دوره تقسیم می گردد : دوره اول 13سال است که زندگی آن حضرت در مدینه گذشت . دوره دوم 10سال در سامرا قبل از امامت . دوره سوم نزدیک 6 سال امامت آن حضرت می باشد . دوره امامت حضرت عسکری (ع ) با قدرت ظاهری بنی عباس رو در روی بود . خلفایی که به تقلید هارون در نشان دادن نیروی خود بلندپروازیهایی داشتند . امام حسن عسکری (ع ) از شش سال دوران اقامتش ، سه سال را در زندان گذرانید . زندانبان آن حضرت صالح بن وصیف دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود ، تا بتواند آن حضرت را - به وسیله آن دو غلام - آزار بیشتری دهد ، اما آن دو غلام که خود از نزدیک ناظر حال و حرکات امام بودند تحت تأثیر آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاری گراییده بودند . وقتی از این غلامان جویای حال امام شدند ، می گفتند این زندانی روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نیاز با معبود خود سرگرم است و با کسی سخن نمی گوید . عبیدالله خاقان وزیر معتمد عباسی با همه غروری که داشت وقتی با حضرت عسکری ملاقات می کرد به احترام آن حضرت برمی خاست ، و آن حضرت را بر مسند خود می نشانید . پیوسته می گفت : در سامره کسی را مانند آن حضرت ندیده ام ، وی  زاهدترین و داناترین مردم روزگار است . پسر عبیدالله خاقان می گفت : من پیوسته احوال آن حضرت را از مردم می پرسیدم . مردم را نسبت به او متواضع می یافتم . می دیدم همه مردم به بزرگواریش معترفند و دوستدار او می باشند . با آنکه امام (ع ) جز با خواص شیعیان خود آمیزش نمی فرمود ، دستگاه خلافت عباسی  برای حفظ آرامش خلافت خود بیشتر اوقات ، آن حضرت را زندانی و ممنوع از معاشرت داشت . " از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکری (ع ) یکی نیز این بود که از طرف خلافت وقت ، اموال و اوقات شیعه ، به دست کسانی سپرده می شد که دشمن آل محمد (ص ) و جریانهای شیعی  بودند ، تا بدین گونه بنیه مالی نهضت تقویت نشود . چنانکه نوشته اند که احمد بن عبیدالله بن خاقان از جانب خلفا ، والی اوقاف و صدقات بود در قم ، و او نسبت به اهل بیت رسالت ، نهایت مرتبه عداوت را داشت " . " نیز اصحاب امام حسن عسکری ، متفرق بودند و امکان تمرکز برای آنان نبود ، کسانی چون ابوعلی  احمد بن اسحاق اشعری در قم و ابوسهل اسماعیل نوبختی  در بغداد می زیستند ، فشار و مراقبتی که دستگاه خلافت عباسی ، پس از شهادت حضرت رضا (ع ) معمول داشت ، چنان دامن گسترده بود که جناح مقابل را با سخت ترین نوع درگیری  واداشته بود . این جناح نیز طبق ایمان به حق و دعوت به اصول عدالت کلی  ، این همه سختی را تحمل می کرد ، و لحظه ای از حراست ( و نگهبانی ) موضع غفلت نمی کرد " . اینکه گفتیم : حضرت هادی (ع ) و حضرت امام حسن عسکری (ع ) هم از سوی  دستگاه خلافت تحت مراقبت شدید و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما - جز با یاران خاص و کسانی که برای حل مشکلات زندگی مادی و دینی  خود به آنها مراجعه می نمودند - کمتر معاشرت می کردند به جهت آن بود که دوران غیبت حضرت مهدی (ع ) نزدیک بود ، و مردم می بایست کم کم بدان خو گیرند ، و جهت سیاسی و حل مشکلات خود را از اصحاب خاص که پرچمداران مرزهای مذهبی بودند بخواهند ، و پیش آمدن دوران غیبت در نظر آنان عجیب نیاید . باری ، امام حسن عسکری (ع ) بیش از 29سال عمر نکرد ولی در مدت شش سال امامت و ریاست روحانی اسلامی ، آثار مهمی  از تفسیر قرآن و نشر احکام و بیان مسائل فقهی و جهت دادن به حرکت انقلابی  شیعیانی که از راههای دور برای کسب فیض به محضر امام (ع ) می رسیدند بر جای گذاشت . در زمان امام یازدهم تعلیمات عالیه قرآنی و نشر احکام الهی و مناظرات کلامی جنبش علمی خاصی  را تجدید کرد ، و فرهنگ شیعی - که تا آن زمان شناخته شده بود - در رشته های دیگر نیز مانند فلسفه و کلام باعث ظهور مردان بزرگی چون یعقوب بن اسحاق کندی  ، که خود معاصر امام حسن عسکری بود و تحت تعلیمات آن امام ، گردید . در قدرت علمی  امام (ع ) - که از سرچشمه زلال ولایت و اهل بیت عصمت مایه گرفته بود - نکته ها گفته اند . از جمله : همین یعقوب بن اسحاق کندی فیلسوف بزرگ عرب که دانشمند معروف ایرانی ابونصر فارابی شاگرد مکتب وی بوده است ، در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و کتابی را که بر رد قرآن نوشته بود سوزانید و بعدها از دوستداران و در صف پیروان آن حضرت درآمد .

شهادت امام حسن عسکری  (ع ):
شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال 260هجری نوشته اند . در کیفیت وفات آن امام بزرگوار آمده است : فرزند عبیدالله بن خاقان گوید روزی برای پدرم ( که وزیر معتمد عباسی بود ) خبر آوردند که ابن الرضا - یعنی  حضرت امام حسن عسکری - رنجور شده ، پدرم به سرعت تمام نزد خلیفه رفت و خبر را به خلیفه داد . خلیفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد . یکی از ایشان نحریر خادم بود که از محرمان خاص خلیفه بود ، امر کرد ایشان را که پیوسته ملازم خانه آن حضرت باشند ، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند . و طبیبی را مقرر کرد که هر بامداد و پسین نزد آن حضرت برود ، و از احوال او آگاه شود . بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است ، و ضعف بر او مستولی گردیده . پس بامداد سوار شد ، نزد آن حضرت رفت و اطبا را - که عموما اطبای  مسیحی و یهودی در آن زمان بودند - امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضی القضات ( داور داوران ) را طلبید و گفت ده نفر از علمای مشهور را حاضر گردان که پیوسته نزد آن حضرت باشند . و این کارها را برای  آن می کردند که آن زهری  که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنیا رفته ، پیوسته ایشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربیع الاول سال 260 ه . ق آن امام مظلوم در سن 29سالگی از دار فانی به سرای باقی رحلت نمود . بعد از آن خلیفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد ، زیرا شنیده بود که فرزند آن حضرت بر عالم مستولی  خواهد شد ، و اهل باطل را منقرض خواهد کرد ... تا دو سال تفحص احوال او می کردند ... . این جستجوها و پژوهشها نتیجه هراسی بود که معتصم عباسی و خلفای قبل و بعد از او - از طریق روایات مورد اعتمادی که به حضرت رسول الله (ص ) می پیوست ، شنیده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکری فرزندی پاک گهر ملقب به مهدی آخر الزمان - همنام با رسول اکرم (ص ) ولادت خواهد یافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد . بدین جهت به بهانه های  مختلف در خانه حضرت عسکری (ع ) رفت و آمد بسیار می کردند ، و جستجو می نمودند تا از آن فرزند گرامی اثری بیابند و او را نابود سازند . به راستی داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهیم (ع ) و حضرت موسی  (ع ) تکرار می شد . حتی قابله هایی  را گماشته بودند که در این کار مهم پی جویی  کنند . اما خداوند متعال - چنانکه در فصل بعد خواهید خواند - حجت خود را از گزند دشمنان و آسیب زمان حفظ کرد ، و همچنان نگاهداری خواهد کرد تا مأموریت الهی خود را انجام دهد . باری ، علت شهادت آن حضرت را سمی می دانند که معتمد عباسی در غذا به آن حضرت خورانید و بعد ، از کردار زشت خود پشیمان شد . بناچار اطبای مسیحی و یهودی که در آن زمان کار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند ، به ویژه در مأموریتهایی که توطئه قتل امام بزرگواری مانند امام حسن عسکری (ع ) در میان بود ، برای معالجه فرستاد . البته از این دلسوزیهای ظاهری هدف دیگری  داشت ، و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقیقت ماجرا بود . بعد از آگاه شدن شیعیان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسکری  (ع ) شهر سامره را غبار غم گرفت ، و از هر سوی صدای ناله و گریه برخاست . مردم آماده سوگواری و تشییع جنازه آن حضرت شدند .

ماجرای جانشین بر حق امام عسکری:
ابوالادیان می گوید : من خدمت حضرت امام حسن عسکری (ع ) می کردم . نامه های آن حضرت را به شهرها می بردم . در مرض موت ، روزی من را طلب فرمود و چند نامه ای نوشت به مدائن تا آنها را برسانم . سپس امام فرمود : پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهی  شد و صدای گریه و شیون از خانه من خواهی شنید ، و در آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود . ابوالادیان به امام عرض می کند : ای سید من ، هرگاه این واقعه دردناک روی  دهد ، امامت با کیست ؟ فرمود : هر که جواب نامه من را از تو طلب کند . ابوالادیان می گوید : دوباره پرسیدم علامت دیگری به من بفرما . امام فرمود : هرکه بر من نماز گزارد . ابوالادیان می گوید : باز هم علامت دیگری بگو تا بدانم . امام می گوید : هر که بگوید که در همیان چه چیز است او امام شماست . ابوالادیان می گوید : مهابت و شکوه امام باعث شد که نتوانم چیز دیگری  بپرسم . رفتم و نامه ها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم . وقتی به در خانه امام رسیدم صدای شیون و گریه از خانه امام بلند بود . داخل خانه امام ، جعفر کذاب برادر امام حسن عسکری  را دیدم که نشسته ، و شیعیان به او تسلیت می دهند و به امامت او تهنیت می گویند . من از این بابت بسیار تعجب کردم پیش رفتم و تعزیت و تهنیت گفتم . اما او جوابی نداد و هیچ سؤالی نکرد . چون بدن مظهر امام را کفن کرده و آماده نماز گزاردن بود ، خادمی آمد و جعفر کذاب را دعوت کرد که بر برادر خود نماز بخواند . چون جعفر به نماز ایستاد ، طفلی گندمگون و پیچیده موی ، گشاده دندانی مانند پاره ماه بیرون آمد و ردای جعفر را کشید و گفت : ای عمو پس بایست که من به نماز سزاوارترم . رنگ جعفر دگرگون شد . عقب ایستاد . سپس آن طفل پیش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوی  امام علی النقی علیه السلام دفن کرد . سپس رو به من آورد و فرمود : جواب نامه ها را که با تو است تسلیم کن . من جواب نامه را به آن کودک دادم . پس " حاجزوشا " از جعفر پرسید : این کودک که بود ، جعفر گفت : به خدا قسم من او را نمی شناسم و هرگز او را ندیده ام . در این موقع ، عده ای  از شیعیان از شهر قم رسیدند ، چون از وفات امام (ع ) با خبر شدند ، مردم به جعفر اشاره کردند . چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسیدند : بگو که نامه هایی که داریم از چه جماعتی است و مالها چه مقدار است ؟ جعفر گفت : ببینید مردم از من علم غیب می خواهند ! در آن حال خادمی از جانب حضرت صاحب الامر ظاهر شد و از قول امام گفت : ای مردم قم با شما نامه هایی  است از فلان و فلان و همیانی ( کیسه ای ) که در آن هزار اشرفی است که در آن ده اشرفی است با روکش طلا . شیعیانی که از قم آمده بودند گفتند : هر کس تو را فرستاده است امام زمان است این نامه ها و همیان را به او تسلیم کن . جعفر کذاب نزد معتمد خلیفه آمد و جریان واقعه را نقل کرد . معتمد گفت : بروید و در خانه امام حسن عسکری (ع ) جستجو کنید و کودک را پیدا کنید . رفتند و از کودک اثری نیافتند . ناچار " صیقل " کنیز حضرت امام عسکری (ع ) را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصور اینکه او حامله است . ولی هرچه بیشتر جستند کمتر یافتند . خداوند آن کودک مبارک قدم را حفظ کرد و تا زمان ما نیز در کنف حمایت حق است و به ظاهر از نظرها پنهان می باشد . درود خدای بزرگ بر او باد .

  اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم  

 سالروز شهادت امام حسن عسکری تسلیت باد  

 التماس دعا


[ یکشنبه 86/12/26 ] [ 6:24 صبح ] [ حمید رضا ]

محل دفن سر امام حسین علیه السلام

امام حسین

از مجموع آنچه نوشته شد، امکان حضور اهل‌بیت علهیم‌السلام در اربعین سال 61 ق بر مزار امام اثبات شد، اما آیا در خارج و واقع نیز چنین حادثه‌ای اتفاق افتاده است؟ در پاسخ باید گفت: - چنانکه نوشته شد - برخی نویسندگان، همانند ابوریحان بیرونی و شیخ بهائی، تصریح کرده‌اند که حضور اهل‌بیت علهیم‌السلام در روز بیستم صفر بوده است. افزون بر این، قراین و شواهد دیگری برای اثبات این مسئله وجود دارد که می‌توان به آنها استناد کرد که عبارت‌اند از: محل دفن سر امام، الحاق سر امام به بدنش توسط امام سجاد علیه‌السلام در روز اربعین و وجه استحباب زیارت اربعین.

 

1- محل دفن سر امام: در این که سر امام حسین علیه‌السلام کجا دفن شده است، منابع تاریخی شیعه و سنی گزارش‌های گوناگونی آورده‌اند تا آنجا که شش قول در این باره گفته شده است.

قول اول: سر به بدن ملحق شده است. این قول مشترک میان شیعه و سنی است. علمای شیعه، از جمله شیخ صدوق (متوفای 381 ق)، سید مرتضی (متوفای 436 ق)، فتال نیشابوری (متوفای 508 ق)، ابن نما حلی، سید ابن طاووس (متوفای 664 ق) شیخ بهایی و مجلسی این قول را بیان کرده‌اند.

شیخ صدوق و پس از او، فتال نیشابوری در این باره می‌نویسند: علی بن حسین علیه السلام همراه زنان (از شام) خارج شد و سر حسین علیه‌السلام را به کربلا باز گرداند. (1)

سید مرتضی در این باره می‌گوید: روایت کرده‌اند که سر امام حسین علیه‌السلام با جسد در کربلا دفن شد. (2)

ابن شهر آشوب بعد از نقل سخن فوق از سید مرتضی، از قول شیخ طوسی نقل کرده است که به همین سبب (ملحق کردن سر امام به بدن و دفن آن) زیارت اربعین (از جانب امامان علهیم‌السلام) توصیه شده است. (3)

ابن نمای حلی نیز نگاشته است: آنچه از اقوال بر آن می‌توان اعتماد کرد، آن است که بعد از آن که سر امام در شهرها گردانده شد، به بدن بازگردانده شد و با جسد دفن شد. (4)

سید ابن طاووس نوشته است: اما سر حسین علیه‌السلام، روایت شده که سر برگردانده شد و در کربلا با جسد شریفش دفن شد و عمل اصحاب بر این معنا بوده است. (5)

مجلسی، یکی از وجه‌های استحباب زیارت امام حسین علیه‌السلام را در روز اربعین، الحاق سرهای مقدس را به اجساد توسط علی بن حسین علیهما‌السلام بیان کرده است. (6) وی در جای دیگر بعد از نقل اقوال دیگر در این باره می‌نویسد: مشهور بین علمای امامیه آن است که سر امام همراه بدن دفن شده است. (7)

برخی اندیشمندان اهل‌ تسنن نیز این قول را بیان کرده‌اند:

ابوریحان بیرونی (متوفای 440 ق) در این باره می‌نویسد:

و فی العشرین ردّ راس الحسین علیه‌السلام الی مجثمه حتی دفن مع جثته...؛ در روز بیستم (صفر)، سر حسین علیه‌السلام به بدنش ملحق و با آن دفن گردید. (8)

قرطبی (متوفای 671 ق) می‌نویسد:

امامیه می‌گویند که سر حسین علیه‌السلام پس از چهل روز به کربلا بازگردانده و به بدن ملحق شد و این روز نزد آنان معروف است و زیارت در آن روز را زیارت اربعین می‌نامند. (9)

قزوینی نیز نگاشته است: روز اول ماه صفر، عید بنی‌امیه است، چون در آن روز، سر حسین علیه‌السلام را به دمشق وارد ساختند و در روز بیستم آن ماه، سر ایشان به بدن، باز گردانده شد. (10)

مناوی (متوفای 1031 ق) نوشته است: امامیه می‌گویند: پس از چهل روز از شهادت، سر به بدن بازگردانده شد و در کربلا دفن شد. (11)

قول دوم: در کنار قبر امیرالمومنین علیه‌السلام؛ (12)

قول سوم: مسجد رقه در کنار فرات؛

قول چهارم: بقیع نزد قبر مادرش فاطمه علیها‌السلام؛

قول پنجم: دمشق؛

قول ششم: قاهره. (13)

بررسی و تامل در این اقوال، این نتیجه را در بردارد که دیدگاه اول، یعنی الحاق سر به بدن، مشهور و مورد اعتماد و عمل علمای شیعه است، از این رو این قول قابل اعتنا و پذیرش است و بنا بر گزارش‌های تاریخی - چنانکه اشاره شد - این الحاق در روز بیستم صفر سال 61 بوده است.

 

2- الحاق سر به بدن: این مسئله از بازگشت اهل‌بیت علهیم‌السلام به کربلا جدا نیست، زیرا - چنان که گفته شده است - بنا بر قول مشهور، این کار توسط امام زین‌العابدین علیه‌السلام صورت گرفته است. (‌14) و هیچ گزارش تاریخی وجود ندارد که امام سجاد علیه‌السلام در زمان دیگری به کربلا آمده باشد، بنابراین، حضور اهل‌بیت علهیم‌السلام بر قبر امام نیز باید روز اربعین اتفاق باشد.

 

3- وجه استحباب زیارت اربعین: در باره وجه استحباب زیارت اربعین، دو امر بیان شده است. یکی، روایت امام عسکری علیه‌السلام است که در آن، زیارت اربعین یکی از علایم مومن دانسته شده، و دیگری تعلیم زیارت اربعین به صفوان بن مهران جمال توسط امام صادق علیه‌السلام است. پرسشی که در این باره مطرح است آن است که آیا وجه و انگیزه استحباب می‌تواند تنها عامل حضور یک صحابی بر قبر امام حسین علیه‌السلام در روز اربعین باشد یا در این روز باید وقایع دیگری اتفاق افتاده باشد؟ بنابراین، الحاق سر مطهر امام حسین علیه‌السلام به بدن و حضور اهل‌بیت علهیم‌السلام (که در میان آنان امام معصوم، یعنی امام سجاد علیه‌السلام حضور داشت) برای الحاق سر به بدن و زیارت قبر حضرت تنها می‌تواند وجه استحباب زیارت اربعین را توجیه کند، چنانکه مجلسی یکی از وجوه محتمل استحباب زیارت اربعین را همین موارد، بیان کرده است، (15) و شیخ طوسی نیز وجه توصیه امامان علهیم‌السلام را به زیارت اربعین، مسئله الحاق سر به بدن دانسته است. (16)

 

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

از مجموع آنچه گذشت روشن شد که اگر چه از نظر اخبار تاریخی و حدیثی، اثبات حضور اهل‌بیت علهیم‌السلام در روز اربعین بر سر مزار سیدالشهداء علیه‌السلام چندان آسان نیست، اما با توجه به قراین و شواهدی که برای حضور اهل‌بیت علهیم‌السلام در کربلا در بیستم صفر سال 61 بیان شد، پذیرفتنی است که اهل‌بیت امام حسین علیه‌السلام در این روز موفق به زیارت مزار سیدالشهداء علیه‌السلام شده‌اند.

 

پی‌نوشت‌ها:

1- شیخ صدوق، الامالی، مجلس سی‌ و یکم، ص 232؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص‌192و مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 140.

2- رسائل المرتضی، ج 3، ص 130.

3- مناقب آل ابی‌طالب، ج 4، ص 85 و مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 199: «قال الطوسی رحمة ‌الله: و منه زیارة الاربعین».

4- نجم الدین محمد بن جعفر بن نما حلی، مثیرالاحزان، ص 85.

5- سید ابن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 114.

6- مجلس، بحارالانوار، ج 98، ص 334.

7- همان، ج 45، ص 145.

8- بیرونی، الاثار الباقیه عن القرون الخالیه، ص 331.

9- محمد بن احمد قرطبی، التذکرة فی امور الموتی و امور الاخره، ج 2، ص 668.

10- زکریا محمد بن محمود قزوینی، عجائب المخلوقات و الحیوانات و غرائب الموجودات، ص 45.

11- عبدالرووف مناوی، فیض القدیر، ج 1، ص 205.

12- ابن قولویه قمی، کامل الزیارات، ص 84؛ کلینی، الکافی، ج 4، ص 571- 572؛ ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج 6، ص 35- 36 و ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 85.

13- سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 265- 266؛ سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج 1، ص 626- 627 و همو، لواعج الاشجان، ص 247- 250؛ محمدامین امینی، همان، ج 6، ص321- 337.

قاضی طباطبائی ضمن اشاره به اقوال در این موضوع و دفاع از قول به الحاق سر به بدن، اقوال دیگر را در این باره نقد و بررسی کرده است. ر. ک: تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام، ص 303 به بعد.

14- مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 145 و همو، جلاء العیون، ص 407.

15- مجلسی، بجارالانوار، ج 98، ص 334.

16- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج 4، ص 85.

 اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم

 فرا رسیدن اربعین حسینی تسلیت باد

 التماس دعا

 


[ پنج شنبه 86/12/23 ] [ 8:41 صبح ] [ حمید رضا ]

آمدنم دور نیست

باغها را چراغان کنید؛

بوى انار، مشام پرستوها را دیگر نمى‏گزد.

زاغکى، زیر سرو بن خزیده است؛ پیدایش کنید؛ به ‏خم رنگ بیندازیدش، طاووس مى‏شود.

امروز همه از دایره بیرون‏ترند. (1)

کمرها که آلوده صد بندگى بودند، شال همت ‏به ‏خود پیچند که پیچ و تاب راه هنوز بسیار است.

تاجهایى که مرداب افکندگى، قى مى‏کردند، اینک تکه ‏پاره‏هاى سنگ فرش بازارند.

آمدنم، مثل شعر، ناگهانى است؛

مثل سبزه، نقاش زمین است؛

مثل گریه، با خود هزار عاطفه مى‏آورد؛

به شیرینى یارى است که رقیب مومیایى او، شمع را به عزا نشانده است.

آمدنم، مثل تحویل سال است؛ پر از خنده و دیدار.

آمدنم، آمدنى است.

فانوس‏ها را یک ‏یک به کوچه آورید؛ درآبگینه‏هایشان آتش بریزید، تا در صبح استقبال، کسى ‏دلمرده نباشد.

غنچه‏ها را دیگر، چشمه‏هاى خون نخوانید. ابرها، پیغام طراوت مى‏گزارند، گریه آسمان نیستند. من در راهم. اندک آب خود را به خاک راه آلوده نکنید. من با خود یک اقیانوس ابر آورده‏ام؛ همه از بهر شماست.

شنیده‏ام بچه مرشدهاى خاخام، عکس مرا مى‏دزدند، حمایل مى‏کنند، و کنار نیل مى‏روند، تا چند گرم مهربانى از خدا پس انداز کنند.

شنیده‏ام از پشت ابرهاى سیاه و سرد، بر سر شما آهنهاى گرم مى‏ریزند.

شنیده‏ام با شما آن مى‏کنند که عجوزه‏هاى روستاى‏ پایین رودخانه، با گنجشکان بى‏آزار.

شنیده‏ام فرعون زاده‏هاى اهرام خو، به شما مى‏خندند و غیبت مرا تسخر- نیشخند- مى‏زنند.

به آن گورهاى ایستاده بگویید: موسى، برادر من، جمله شما را به هیچ فروخت، و اگرهیچ، سایه‏اى ‏مى‏داشت، شما را از آن نیز بهره نبود.

بگویید: هیچستان شما، از روى نیل تا پایین آن‏است؛ آنجا که فرعون براى شما میراث گذاشت.

به آنها بگویید: آسمان حجاز به نیاى من گفته است: شما همان نامردمانى هستید که از گاو موسى شیر به‏ لب و دهان خود پاشیدید، اما دختران خود را هلهله کنان ‏به نکاح گوساله‏ى سامرى در آوردید. کابین آن را هم ‏ستاندید: چهل سال سعى بى صفا.

من از مقدار شما بیشم.

حدیث ‏خار و گل، یا شمع و پروانه، یا تشنه و آب، یا باغ و بهار، رها کنید که اینها همه کهنه ردایى است نخ ‏نما. ندبه بخوانید؛ ندبه همیشه تازه است. ندبه هر روز شما را جمعه مى‏کند.

کاش همیشه کودک مى‏ماندید، و با من به همان‏ زبان گریه سخن مى‏گفتید. چقدر دوست دارم این تنها زبان زنده را.

گریه تنها زبانى است که دروغ را نمى‏شناسد، و درس فریب  در واژگان مدرسه او نیست.

حسرت نخورید به روزگار کسانى که در بازارمى‏ایستند، و در خانه نشستن را از یاد برده‏اند. روز بیدارند، و شب نیز بیدار.

حسرت، وقف تازه جوانى است که در پاى حبیب‏ « سر و دستار نداند که کدام اندازد» (2) و با آواز قناریها، تا آخرین ایستگاه پرستوها پرواز را خریده ‏است.

مرا بخواهید؛ اگر بهاى آن شکستن‏ است؛ ماه ‏بى‏ شکستن تمام ‏نمى‏شود.

از من برخیزید؛ اگرآخر آن نشستن است. شمع ازشعله برخاسته، نشست.

ترازوى نیاز شما از نماز هم پر مى‏شود؛ کفه آن را به زر نیالایید.

آفت عشق را بشناسید: بى‏تابى است.

آمدنم، دور نیست.

معشوقه به سامان شد

تا باد چنین بادا

 کفرش همه ایمان شد

 تا باد چنین بادا

 ملکى که پریشان شد

از شومى شیطان شد

 باز آن سلیمان شد

 تا باد چنین بادا

 یارى که دلم خستى

 در بر رخ ما بستى

 غمخواره یاران شد

 تا باد چنین بادا

 شب رفت صبوح آمد

 غم رفت فتوح آمد

 خورشید درخشان شد

 تا باد چنین بادا

 عید آمد و عید آمد

 یارى که رمید آمد

 عیدانه فراوان شد

 تا باد چنین بادا (3)

پى‏نوشت ها:

1- دور تو از دایره بیرون تر است از دو جهان قدر تو افزون تر است نظامى،( مخزن الاسرار)

2- اى خوشا دولت آن مست که در پاى حریف سرو دستار نداند که کدام اندازد (حافظ)

3- دیوان شمس، تصحیح فروزانفر، ج 1، صص 56، 55.

اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم

 التماس دعا


[ پنج شنبه 86/12/23 ] [ 8:20 صبح ] [ حمید رضا ]

عریضه‏ها را چاه کجا مى‏برد؟

مهدی

خاموش‏تر از چراغ مرگیم

روشن‏تر از آفتاب کجایى‏؟

عقربک‏هاى ساعت، تا کى به گرد خود گردند، بیهوده در صفحه غیبت.

در گرگ و میش سحرگاه، پایان دروغ را انتظار مى‏کشیم.

آن روز که بیایى، جهان براى خوشبختى ما تنگ است.

آغاز و فرجام خویش را در تو مى‏جوییم.

این گریه را پایانى است اگر، اشک راه خود را بداند و بر هر دامانى نریزد.

پوست را بادام و سال را ایام و زیستى را کام و بودن را نام تویى.

من کیستم؟ تو کیستى؟ من اینک نه آنم که بودم. تو همچنان آنى که بودى.

مگذار که بگویم در تن من، امید را به خاک سپردند و سنگى صنوبرى شکل بر سر آن نهادند.

مهدی

هیچیم هیچ، بى‏تو اى همه کس، همه چیز، همه جا، همه وقت، همه عمر...

دلى داریم به پریشانى دود; سرى داریم به حیرانى رود; چشمى به گریانى ابر; غمى به وفادارى بخت. نه اقبال خوشایندى، نه مرگ ظفرمندى.

رفتن، یعنى غیبت، آمدن، یعنى ظهور. بودن یعنى انتظار. کار یعنى سالنامه عمر را ورق زدن. سیاست، یعنى به لبخند تو خندیدن. حکومت، یعنى زیر پاى تو فرش گستردن. عاشورا، یعنى غمهاى تو. محرم، یعنى دمیدن مهتاب فراق. این است معناى حقیقى کلمات.

عریضه‏ها را چاه به کجا مى‏برد؟ آیا او هم...

سر و دست مى‏شکند غول فراق: ما به جنگ مگسها بسیجیده‏ایم.

اگر نه یک دم هماواز توییم، مگر چنگ ناساز تو نیستیم؟

خوشا آن در که به روى تو هر روز مى‏خندد.

 اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم

 التماس دعا


[ پنج شنبه 86/12/23 ] [ 7:48 صبح ] [ حمید رضا ]

اى امید بى پناهان

موعودا! دیرهنگامى است که چشمان انتظار به راهت دوخته و جان و دل به شراره‏هاى اشتیاقت، سوخته‏ایم .

باغ آرزوها به ‏شوق بهار روى ‏تو خزان ها را مى‏شمارد و چکامه‏هاى خونین شقایق را مى‏نگارد؛

نرگس ها داغ هجر تو بر سینه دارند؛

عروسان چمن جز به مژده جمال دلارایت ‏سر ز حجله عیش برنیارند؛

اى دستت ‏دست کردگار!

معراج ‏نشینى بگذار از پرده غیبت ‏به درآى و رخسار محمدى بنمای؛

که خیل منتظران در فرودست وعیدهاى دنیایى، چشم بر بلنداى وعده دیدار تو دارند.

اى گوشوار عرش الهى! آرمان انتظار را به کوله ‏بار صبر و یقین، بر دوش مى‏کشیم و به ترنم آواى ظهور سرخوشیم؛ هر صبح و مساء، یاد طلوع تو را در سینه مى‏پرورانیم و پرتو چهره تو را در دیده نقش مى‏زنیم.

اى امید بى ‏پناهان، بیا ... بیا .

 از ثرى تا به ثریا، دل هاى بى‏ قراران ، شیداى یک نگاهت .

از سوى ‏تا ماسوى جان هاى بى‏ پناهان، نثار قدم هایت .

بیا و روزه ‏داران غیبت را به افطار فرج بنشان و قضاى عهد انتظار را دستى برافشان.

  " محسن على بیگى "

  اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم

 التماس دعا


[ پنج شنبه 86/12/23 ] [ 7:27 صبح ] [ حمید رضا ]

در طلب خورشید

آهنگ خاوران می کنیم، و به سوی چشمه خورشید می شتابیم...

به خاورستان تابناک فروغ ازلی هدایت چشم می دوزیم، و به آهنگ فرارسیدن طلایع روزهای نورانی، خویشتن را سرشار می سازیم ...

از سر امواج اثیری سپیده دمان می گذریم، و جان خود را با لمعات آن خورشید روشنایی‌ها و تابش‌ها، روشن می داریم ...

دل را از پرتو تَوَلای آن مهر درخشان می افروزیم، و دست طلب به سوی آفاق هستی‌ها دراز می کنیم، و آنجا جان‌ها را می طلبیم ...

از مغاک ‌های تاریک می‌هراسیم، و از وادی‌های ظلمت می گریزیم، و دل به طلب نور می سپاریم ...

درخشش‌های فجر امید را مشعل راه می کنیم، و به آفاق نور بار مطلع انوار، خیره می شویم ...

... و بدینگونه می رویم تا گامی در راه خورشید شناسان خورشید طلب بنهیم، و تا خاک راه خورشید طلبان خورشید شناس را توتیای چشم کنیم ...

ای فروغ هدایت، بتاب!

و ای خورشید جهان‌ها، بیا!

ای روشنگر هستی، بیافروز!

و ای راز بزرگ تجلی، چهره بنمای!

ای کعبه مقصود، نمایان شو!

و ای قبله موعود، عیان شو!

ای مشعل علم، روشنی بخش!

و ای مربی عقل، آگاهی ده!

ای حامل قرآن، بیا!

و ای صاحب شمشیر، برخیز!

ای امید رهایی، بشتاب!

و ای پناه همگان، فرارس!

ای ذخیره الهی، به در آی!

و ای عصمت دردها، بهبودی بخش!

و ای نجات جان‌ها، حیات آفرین!

ای سرّ عظیم، بخوان!

و ای اسم اعظم، بدم!

ای کشتی نجات، به سوی ما آی! ...

و ای ساحل رستگاری، پیدا شو!

بیا و مشتاقان مهجور را دریاب، و شیفتگان بیتاب را آرامش بخش! ما کوله بار دل تاریک بر دوش نهاده، در این هامون بیکران راه می سپاریم، و تو را و نشان سر منزل تو را می جوبیم ...

ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید

هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند

ای خورشید، از تابیدن دریغ مَورز!

ای کانون نور، از پرتوافشانی سرمپیچ!

و ای مایه حیات، ما را از اقیانوس بیکران حیات که در اختیار تو است، قطره ای بنوشان!

بر ما احسان کن، که خدا احسان کنندگان را دوست می دارد.

ای عزیز مصر وجود!

جمال خویش ز اهل نظر دریغ مدار

عطای خود ز گدایان در دریغ مدار

مسیح المسایح...

مهدی، مسیح مسیحها (مسیح المسایح) و موعود موعودها است. او نجم ثاقب است و ستاره طالع. او امام ارض است و رب ارض. قرآن کریم فرموده است:

و اشرقت الارض بنور ربها1

- زمین از فروغ رب (پرورنده) خویش روشن است.

دانایان علم قرآن گفته اند: "ربها یعنی: امامها"- زمین از فروغ امام ساکن در زمین روشن است. مقصود از "رب"، در آیه مذکور، "امام" است.

این نور که از امام است و زمین از آن روشن است، چه نور وجود باشد، یا نور شهادت،2 یا نور ظاهری، خود یکی دیگر از شئون سببیت امام است.

حضرت امام جعفر صادق "ع"، ضمن یک سخنرانی، که در آن در باره شناخت امامت و امامان، حقایقی بیان کرده، از جمله، فرموده است:

ان الله - عزو جل- اوضح بائمه الهدی، من اهل بیت نبینا، عن دینه. و ابلج بهم عن سبیل منهاجه. و فتح بهم عن باطن ینابیع علمه. فمن عرف من امة محمد - صلی الله علیه و آله- واجب حق امامه، وجد طعم حلاوة ایمانه، و علم فضل طلاوه اسلامه. لان الله - تبارک و تعالی- نصب الامام علما لخلقه، و جعله علی اهل مواده و عالمه، والبسه الله تاج الوفار، و غشاه من نورالجبار. یمد بسبب الی السما، لا ینقطع عنه مواده، ولا ینال ما عندالله الا بجهة اسبابه، ولا یقبل الله اعمال العباد الا بمعرفته...3

- خدای عزوجل، به وسیله پیشوایان هدایت، از خاندان پیامبر، دین خویش آشکار ساخت، و راه روشن خود نمایان فرمود، و سرچشمه‌های پوشیده علم خویش بگشود. اکنون، هر یک از مسلمانان وظیفه خود را در برابر امام بشناسد، طعم شیرین ایمان را خواهد چشید، و شکوه همه جا گیر اسلام را خواهد دید، زیرا خدای متعال، امام را، برای مردمان چنان درفش راهیاب نصب کرده است، و او را دلیل و پیشگام مردم جهان قرار داده است. خدا تارک امام را با تاج وقار مزین داشته، و او را در شعشعه انوار کبریایی غرق ساخته است. امام به آسمان متصل است، و هیچ چیز از دسترس او به دور نیست. و هیچ چیز از خدا به خلق نمی رسد، مگر با وساطت او، و اعمال بندگان پذیرفته نمی شود، مگر با معرفت او.

سه توضیح:

1- اینکه در این حدیث فرخنده آمده است که "هر مسلمانی با شناخت وظیفه خود، در برابر امام، طعم شیرین ایمان خود را خواهد چشید، و شکوه، همه جا گیر اسلام را خواهد دید"، اشاره است به اهمیت رهبری، هم در تربیت صحیح فرد، و هم در رشد مکتبی اجتماع. فرد هنگامی یک مسلمان بصیر و یک مومن آگاه تواند بود، و طعم شیرین ایمان آگاهانه خویش را خواهد چشید، که تحت تربیت درست رهبر کامل قرار گیرد، و درست تربیت شود. همچنین مکتب اسلام هنگامی همه جا گیر خواهد شد، و شعاع شکوهمند آن گسترش خواهد یافت، که رهبری ای کامل و عادل، و آگاه و خالص، در رأس باشد، یعنی: همان امامت حقه. جهانگیر شدن اسلام، در پرتو امامت خواهد بود و بس.

2- اینکه در بخش آخر حدیث - از آنچه در اینجا نقل شد- آمده است که "اعمال بندگان خدا پذیرفته نمی شود مگر با معرفت امام"، این معرفت همان معرفت "واجب حق الامام" است، که در آغاز حدیث نیز ذکر شد: "فمن عرف من امة محمد "ص" واجب حق امامه". و شناختن حق واجب امام، شناختن وظیفه ای است که هر مسلمان در برابر امام دارد. و آن وظیفه، شناختن خط امامت است و قرار گرفتن در آن خط، و تلاش کردن بر طبق موازین آن خط، و آن هدایت و آن تعلیم.

دین خدا این است. و عمل صالح، عملی است که بر طبق میزان دین انجام پذیرد. و میزان دین امام است. در غیر این صورت، اعمال، یک سلسله حرکات و سکنات و یک رشته زحمت‌ها و کوشش‌هایی است که ربطی به جریان کلی هدایت پیدا نمی کند و با "میزان الهی" منطبق نمی گردد؛ از این روست که مقبول واقع نمی‌شود. زیرا شخص عامل، در صورتی که پیرو دقیق خط الهی امامت نباشد، آنچه را خواسته‌اند نکرده است، بلکه آنچه را خود خواسته، یا جریان‌ها و مسلک‌ها ... به او القاء کرده‌اند، انجام داده است. و آنچه مقبول است عمل صالح است، و صالح بودن عمل، علاوه بر صحیح بودن ظواهر آن، به جوهر داشتن آن است. و جوهر عمل، انطباق عمل است با میزان الهی. و امام، میزان اعمال است.

برای روشن‌تر شدن این موضوع و نزدیک شدن آن به اذهان، مثالی می آوریم: فرض کنید کسی عضو حزبی است. این شخص باید کارها و فعالیت‌های خویش را طبق دستورات و برنامه ریزی‌ها و خط دادن‌های حزب و رهبران حزب انجام دهد. در غیر این صورت، کارها و فعالیت‌های او در ارتباط با حزب، ارزشی ندارد. انسان مؤمن وارد حزب خدا می شود. این است که باید اعمال او، بر طبق خط حزب خدایی و طبق دستور رهبران الهی باشد، تا ارزش داشته باشد، و در جهتی که باید قرار گیرد، و قبول شود، و موجب حرکت او به سوی خدا و قرب او به خدا گردد.

3- اینکه در حدیث شریف آمده است که "لاینال ماعندالله الابجهة اسبابه" هر چه از خدا برسد به سبب امام می‌رسد، اشاره بلکه تصریح است به واسطه بودن امام در همه فیوضات الهی، فیض وجود، فیض بقا، فیض نعمت و فیض هدایت، همه و همه. این برداشت‌ها و تلقی‌ها، بر پایه معارف حقه قرآن و حدیث است. این جمله حدیث، مؤید آن مطالب است.

و تعبیر "بجهة اسبابه"، اشاره به قلمرو وسیع و کائناتی نفوذ و  سببیت امام است، و تصرف امام در سراسر جهان اسباب، که مساوی است با جهان ماسوی الله. این معرفت عظیم، شایسته دقت و تامل، و تلقی و تحمل است.

دیدار پیامبران

انسان سرگشته آخرالزمان، که از همه مسلک‌ها و قدرت‌ها نومید گشته است، در طلب آرمان رهایی می‌خروشد، و در جستجوی روحی و معنوی، و تکیه گاهی وجدانی و فطری، به هر سوی می دود. انسان سرگشته آخرالزمان، نومید از همه جا، در اشتیاق دیدار پاکان و نیکان می سوزد، و در غرقاب تحیرها و تطاول‌ها، به امید طلوع طلیعه‌ای غیبی، روز می شمارد. این انسان سرگشته، به خاطرات معنوی ای که تاریخ، از مربیان الهی و مشعل داران نجات دارد، می اندیشد، و همواره، در آرزوی شنیدن فریاد یکی از آنان، یا دیدن چهره منجی از آن منجیان، رنج می برد. چنین انسانی، آیا نمی خواهد آدم و نوح و ابراهیم را ببیند؟ آیا بشریت، در چنین روزگاری، نمی خواهد فریاد موسی و عیسی و محمد را بشنود؟ آری، می خواهد ...

و این فریاد را از حلقوم مهدی می شنود:

چون مهدی به در آید، به مسجدالحرام رود، و رو به کعبه و پشت به مقام ابراهیم بایستد، و دو رکعت نماز گزارد، آنگاه فریاد برآورد:

ای مردمان! منم یادگار آدم، و یادگار نوح، و یادگار ابراهیم، و یادگار  اسماعیل ... منم یادگار موسی، و عیسی، و محمد ... منم یادگار پیامبران ...  منم وارث آدم، و گزیده نوح، و خلاصه ابراهیم، و عصاره محمد. منم صاحب قرآن و زنده کننده سنت...4

ای توده های خلایق، ای مردم عالم!

هر کس می خواهد  آدم  و شیث را ببیند، منم آدم و منم شیث ...

هر کس می خواهد نوح را ببیند، منم نوح ...

هر کس می خواهد ابراهیم  و اسماعیل را ببیند، منم ابراهیم و منم اسماعیل ...

هر کس می خواهد موسی و یوشع را ببیند، منم موسی و منم یوشع ...

هر کسی می خواهد عیسی  و شمعون را ببیند، منم عیسی و منم شمعون ...

هر کس می خواهد محمد  و علی  را ببیند، منم محمد و منم علی ...

هر کس می خواهد حسن  و حسین را ببیند، منم حسن و منم حسین ...

هر کس می خواهد امامان دیگر را ببیند، منم امامان دیگر ...

فریاد مرا پاسخ گویید، من شما را از همه چیز آگاه می کنم، آنچه می دانید و آنچه نمی دانید... هر کس کتاب‌های آسمانی را می شناسد گوش فرا دهد ...

آنگاه مهدی "ع"، به خواندن کتاب‌های آسمانی می پردازد، و صحیفه آدم "ع"، شیث"ع"، و ابراهیم "ع" را می خواند، و هم تورات و انجیل و زبور را ... و سپس قرآن کریم را...5

(برگرفته از کتاب "خورشید مغرب"، محمدرضا حکیمی)

پاورقی:

1- سوره زمر (39)، آیه 69.

2- مقصود، شهادت در برابر غیبت است.

3- "اصول کافی"، ج 1، "کتاب الحجه"، "باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته"، حدیث2.

4- "بحارالانوار" ج 51، ص 59، و ج 52، ص 305، 315.

5- بحارالانوار، ج 53، ص 9.

  اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم

 التماس دعا


[ پنج شنبه 86/12/23 ] [ 7:19 صبح ] [ حمید رضا ]

بقیة الله یعنی چه؟

بقیةالله

عده ای بر این باورند که مراد از « بقیة اللَّه » در آیه شریفه « بقیة اللَّه خیر لکم ان کنتم مؤمنین» حضرت مهدى (عج) است. ممکن است این سوال مطرح شود که مگرامام زمان (عج) در زمان رسول‏اللَّه(صلى‏اللَّه‏علیه‏وآله) وجود داشتند و شناختى از آن حضرت بوده که چنین آیه‏اى نازل شده است.

باید گفت اولا این آیه از فرمایشات حضرت شعیب(علیه‏السلام) خطاب به قوم خود است. ثانیا آن چه درباره نسبت آیه با امام مهدى (عج) وجود دارد و باعث شهرت آن در محافل و منابر نسبت به آن حضرت شده است، بحث انطباق مفهومى آیه و تطبیق یکى از مصادیق آیه بر فردى است که با تفسیر آیه سازگار است.

زیرا «بقیه» به معناى باقى مانده است و مراد از آن سودى است که به فروشنده مى‏رسد، یعنى آن چه بعد از پایان معامله برایش باقى مى‏ماند و آن را در در راه حوائج خود خرج مى‏کند. و مراد آیه این است که سودى که از طرف خدا براى شما باقى مانده و خدا از طریق فطرت خودتان شما را بدان راهنمایى کرده، اگر مؤمن باشید، براى شما بهتر از مالى است که از راه کم‏فروشى و کم کردن پیمانه و ترازو تصاحب مى‏کنید.

تفسیر نمونه، با عبارت گویاترى «بقیةاللَّه» را چنین معنا کرده است:

هر موجود نافعى از طرف خداوند که براى بشر باقى مانده و مایه خیر و سعادت او گردد، «بقیةاللَّه» محسوب مى‏شود.

باید گفت اولا این آیه از فرمایشات حضرت شعیب(علیه‏السلام) خطاب به قوم خود است. ثانیا آن چه درباره نسبت آیه با امام مهدى (عج) وجود دارد و باعث شهرت آن در محافل و منابر نسبت به آن حضرت شده است، بحث انطباق مفهومى آیه و تطبیق یکى از مصادیق آیه بر فردى است که با تفسیر آیه سازگار است.

[1] از این رو، امام زمان(علیه‏السلام) که وجود شریفشان مایه بیشترین خیر و برکت براى جامعه بشرى است، یکى از بهترین مصادیق این آیه مبارکه است. به قول یکى از قرآن‏پژوهان معاصر، از آن جا که آیه‏هاى قرآن داراى مفاهیم جامع هستند و در عصرهاى بعد مى‏توانند بر مصداق‏هاى کلى‏تر و وسیع‏تر تطابق داشته باشند، این آیه با امام زمان (عج) که روشن‏ترین مصداق، «بقیةاللَّه» است، مطابقت مى‏کند.

براى کاملتر شدن پاسخ، خوب است به نظر یکى از دانشمندان اهل سنت نیز توجه نمایید. شبلنجى دانشمند شافعى، روایتى را نقل کرده‏اند که «هنگامى که (مهدى) قیام کند، بر کعبه تکیه زند و 313 تن از پیروانش نزد او گرد آیند. پس اولین چیزى که مى‏گوید، این آیه است: «بقیةاللَّه خیر لکم ان کنتم مؤمنین». سپس مى‏فرماید: منم «بقیةاللَّه» و خلیفه او و حجت خدا بر شما. پس از آن، کسى بر آن حضرت سلام نمى‏کند، مگر این که مى‏گوید: «السلام علیک یا بقیة اللَّه فى ارضه»؛ سلام بر تو اى باقى گذارده خدا در زمینش.[2]

بنابراین، گر چه مفاد این آیه، از سخنان حضرت شعیب(علیه‏السلام) خطاب به قوم خود است، اما مصداق اکمل آن، وجود شریف حضرت صاحب الامر(عج) است.

پى نوشت:

[1]. تفسیر نمونه، ج 9، ص 204.

[2]. ملامحسن فیض کاشانى، تفسیر صافى، ج 2، ص 468.

منبع:

ماهنامه یاس، شماره‏2، با تصرف

 اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم

 التماس دعا


[ پنج شنبه 86/12/23 ] [ 7:6 صبح ] [ حمید رضا ]

رایحه ظهور

مهدی (عج)

سلام بر مهدی! بر عدالت گستر عالم! برخورشید آفتاب آفرین و ذخیره خدا بر روی زمین!

سلام بر او که نامش مفتاح فتوح است و یادش معراج قلوب! مِهرش کلید گنج مقصود است و قهرش جحیم خشم معبود!

مولا!

می خواهم حدیث پریشانی دل را بنگارم اما سیلابه های اشک امان از کفم ربوده است.

می خواهم حکایت جنون آمیز دلدادگیم را واگویم ولی گره های بغض گلویم را فشرده است.

می خواهم منتظر بمانم و بارانتظار را همچنان بر دوش کشم اما چه کنم که سنگینی این  بار پشتم را خمیده است.

ای رحمت عالمیان! و ای تتمه دور زمان!

دیگر بس است این سوز طاقت سوز هجران.

جانا! تا به کی در پشت پنجره انتظار رؤیای آمدنت را به نظاره بنشینیم؟

آیا نه وقت آن رسیده که نقاب از چهره برگیری و بازار حسن فروشان جهان را به یکباره رونق ببری؟!

هزار و اندیست که چشم به راهان قدومت، بر لب فغان دارند و بر جگر خراش.

هزارواندیست که دلهای منتظران، در تمنای وصالت، در بساط آه می پرورند ودر سینه داغ.

عمری است که در کوچه سارانتظارسرگردان وحیرانیم. دیری است که در کویرستان غیبت عطشان و بی قراریم. چه می شود اگرشب سرد و فسرده فراق را به صبح دل انگیز وصال آذین بندی؟

چگونه است که این همه طلب و تمنا گره از کارفرو بسته ما نمی گشاید؟ بگو چه چاره کنیم؟

آری!

... اینک همسفر با قافله منتظران دست انابت به امید اجابت به درگاه حق جل و علا برمی داریم و خدای را به تضرع و زاری می خوانیم که:

بار الها!

تتمه ظهور دولت حجتت را به لطف و کرمت بر ما ببخش!

 سایت تبیان -ابوالقاسم شکوری

 اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم  

 التماس دعا


[ پنج شنبه 86/12/23 ] [ 6:59 صبح ] [ حمید رضا ]

دلم را آهسته حمل کنید، شکستنی‌ست!

گل سرخ

سلام آقا جان!

باز هم جمعه  رنگ خون شد و من، هنوز چشم انتظار بر لب جاده دل نشسته‌ام... می‌بینی مرا؟... همان که تنهای تنهاست... مثل همیشه... کفش‌ها را به گوشه‌ای انداخته و محو تماشای پایین رفتن قرص غمناک و سرخ رنگی است که تمام التهاب یک روز را با خودش می‌برد. همان که خودش را با سنگ ریزه‌های کنار جاده مشغول کرده است... آه... از ندبه پر امید صبح تا نوحه دلتنگی غروب فاصله‌ای است به اندازه یک قلب بی‌قرار... هنوز امیدوارم... نه به اندازه صبح... به اندازه یک مژه بر هم زدن... به اندازه آن مقدار از خورشید که هنوز رخ در نقاب کوه نکشیده... شاید بیایی از پس آن درخت... آن بید مجنون که دید مرا به انتهای جاده کور کرده... بیایی با آن لبخندی که تصویرش همیشه با من است... لبخندت چقدر زیباست...

مردم از کنارم می‌گذرند و به اشک‌هایم می‌خندند... شاید دیوانه‌ام می‌پندارند... باک نیست!... بر این شب زده خراب دوره گرد حرجی نباشد آن هنگام که چون تویی دلدارش باشی... آخ... غروب شد آقا... دیگر خورشید در افق نیست. جمعه به شب رسید... بید مجنون می‌رقصد زیر نسیمی که صورت خیسم را به بازی گرفته... سردم می‌شود... ای کاش بودی و با عبایت شانه‌های ارزانم را گرما می‌بخشیدی... از خدا بخواه زنده‌ام نگاه دارد... وعده من و شما جمعه دیگر... همین‌جا... کنار خرابه دل...

چنین که یخ زده ایمان من اگر هر روز      هـزار بـار بـیــایـد بـهـــار کـافـی نـیـسـت

خودت دعـا کن ای نازنین که برگردی      دعای این همه شب‌زنده‌دار کافی نیست

... نگاه می‌کنم به خودم و به دور و برم... سیاهی... سیاهی... شده‌ام مشکی پررنگ... پرکلاغی... آی که دستت می‌رسد کاری بکن! تشنه‌ام... تشنه کمی سپیدی که از خویش دریغ کرده‌ام... می‌خواهم بگویم از آنچه در دلم جاری است... اما مگر من و شما یکی نیستیم؟ اگر این گونه است پس خبر داری از آنچه بر من رفته و می‌رود... دستم بگیر، مگذار غرق شوم... اینجا میان مردم، در تنهایی... آه تنهایی!... هیچ‌گاه دست از سر دلم بر نمی‌داری.

صورت خیس از اشکم زیر هجوم داغ غربت به سله نشسته... نمی‌دانم پشت کدام دیوار این شهر آهنی، یاد شما را جا گذاشته‌ام... دیوارها چقدر بلندند... بلند به اندازه قامت گناهانم... قد و قامت توبه‌هایم آنقدر کوتاه شده که حتی پرچین‌های باغ سرما زده همسایه هم برایم به دیوارهای برجی می‌ماند تسخیر ناشدنی.

آقا جان دست دلم را بگیر... همان که توبه‌هایش مایه خنده فرشته‌ها شده... همان که هیچ آبرویی ندارد پیش خدا... همان که هنوز به عشق جمعه‌هایت زنده است... همان که دیشب برای آخرین بار توبه‌اش را ریختم توی جعبه‌ای از امید و دادمش دست فرشته‌ای که برساندش دست خدا... روی جعبه نوشته شده بود... «آهسته حمل کنید، محتویات این جعبه شکستنی است».

 اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم

 التماس دعا


[ پنج شنبه 86/12/23 ] [ 6:17 صبح ] [ حمید رضا ]

اگر او بیاید...

امام زمان

 اگر او بیاید ...

جهان با فروغ جمال عالم آرایش منور گردد.

راهها امن شود.

 ثروت به طور مساوی تقسیم گردد.

همه گنجها را استخراج نماید.

جهان در آسایش و آرامش بی نظیر قرار گیرد.

همگان از حکومت‏حضرتش خشنود باشند.

زمین برکاتش را خارج سازد.

پرچم اسلام بر فراز گیتی به اهتزار در آید.

امت اسلامی مجد و عظمت فوق العاده‏ای پیدا کند.

حکومتهای جابرانه ریشه کن شوند.

شرق و غرب جهان به تسخیر آن حضرت در آید.

فرهنگ بشری به والاترین حد خود برسد.

جهان در ثروت و آبادانی غوطه‏ور شود.

انسانها از رشد عقلانی برخوردار شوند.

همه بدعتهای جاهلی ریشه کن شود.

کینه توزی و دغلبازی رخت‏ بر بندد.

امتیازهای طبقاتی از بین برود.

روابط انسانها بر اساس صفا و وفا استوار گردد.

نیاز همگان بر طرف شود و کسی حاضر به پذیرش زکات نباشد.

همگان در دل خود احساس بی نیازی کنند.

نشانی از شرک و کفر در روی زمین باقی نماند.

همه گردنکشان در برابر آن حضرت تسلیم شوند.

قلب مؤمن از فولاد استوارتر شود.

مردم آرزو کنند که ای کاش نیاکانشان زنده بودند و آن روز فرخنده را می‏دیدند.

عدالت در همه‏جا گسترده شود، احدی مورد ستم قرار نگیرد.

در روی زمین ویرانه‏ای نمی‏ماند، جز اینکه آباد گردد.

 توضیح:

تمام موارد بالا از کتابهای معتبر حدیث‏شیعه و اهل سنت استخراج شده است.

 اللهم صل علی محمد وال محمدوعجل فرجهم

 التماس دعا


[ پنج شنبه 86/12/23 ] [ 6:13 صبح ] [ حمید رضا ]
   1   2      >
درباره وبلاگ

چه انتظارعجیبی تو بین منتظران هم عزیزمن چه غریبی.عجیبترکه چه اسان نبودنت شده عادت.چه بیخیال نشستیم نه کوششی نه وفایی.فقط نشسته وگفتیم خداکندکه بیایی.
امکانات وب






بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 116226
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ]
بک لینک فا